سلام دوستان

این وبلاگ منه  هرچی تو دلم میگذره هرشادی ویا هر غمی که دارم رو توش می نویسم

سعی می کنم بیش تر مطالبم رو خودم بنویسم ولی اگه مخم کار نکرد ازجای دیگه ای می گیرم

امیدوارم خوشتون  بیاد

 دوباره شادی را از سوپری سر کوچه مان خریدم بدنیست می توان با آن سر کرد مدرسه هایمان که تمام شد امروز کلی با بچه های کلاسمان خوش گذاراندیم جایتان خالی تا بکنید کیف عالی راستی خوش حالم که هنوز مغزم از کار نیافتاده و مطالب وبم را همه اش خودم می نویسم نظر بده جان من

آه از این زندگی که راحت خوشی را ازتوی کیفت می دزده وغم رو بایه کارت پستال که توش نوشته به غمکده خوش اومدی برات کادو پیچ می کنه و برات پست می کنه اون وقته که تند تند می دویی طرف تیغ تا رگتو بزنی ولی یه لحظه یاد خدا می افتی یاد شب هایی که مادرت بالاسرت وایستاد تا بزرگ شی یاد شادی های زندگی اون وقته که نمی دونی چیکار کنی من یه راه حل برات دارم چطوره غم رو بندازی توسطل زباله هرچی که زیاده شادی برو تو یه سوپری بگو شادی می خوام یه دونه بخری کافیه مثل من واینستا غم تموم وجودتو بگیره شادی اون موقع کارساز نیست

مردم راحت از جلوی من رد می شدن بعضی ها شاد بودن بعضی ها نگران بعضی ها غمگین بعضی ها جدی و بعضی ها مثل من بی روح ومرده ازتوی ماشین به پسرکی که پدرش رو درآغوش گرفته بود و پدرش هم داشت سرش رو می بوسید حسرت خوردم ولی به اشکام اجازه ندادم بریزم رو گونه هام دیگه طاقت نداشتم همه چی رو تو خودم نگه داره تنها کاری که این روزا بلدم سکوته واین که از پنجره ی اتاقم به هوای آفتابی ذل بزنم اشکام تو سکوت و تنهایی بی وقفه رو گونه هام میریزن و من فقط با آرامشی تموم نشدنی به آسمون قشنگ ذل می زنم.